تاریخ انتشار : چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 - 14:44
کد خبر : 6552

نقدی بر شهوتِ پُرگویی و توهمِ کنش‌گری؛ در ستایش عقلانیت ساختارمند و نقادی دانا

نقدی بر شهوتِ پُرگویی و توهمِ کنش‌گری؛ در ستایش عقلانیت ساختارمند و نقادی دانا
در عصری که فوران اطلاعات، مرزهای دانایی و توهم را در هم می‌ریزد، تمایز میان ادعای مستند و باور بی‌پشتوانه، به معیاری کلیدی برای سنجش اعتبار گفتمان‌های عمومی بدل شده است. در این میان، ظهور پدیده‌ی «مطالبه‌گری هیجانی و غیرمستند» که گاه با آرایش فریبنده‌ی عدالت‌خواهی و شجاعت فکری ظاهر می‌شود، اما در بنیان خود از فقر شناختی، شهرت‌طلبی و ناتوانی در تفکیک مفاهیم رنج می‌برد، زنگ خطری است برای حیات عقلانی جامعه. این نوشتار، با تکیه بر اصول علمی به واکاوی این رفتارها می‌پردازد و نسبت آن‌ها را با فروپاشی هویت معرفتی و زوال اعتبار کنشگری بررسی می‌کند.

در منظومه‌ی پیچیده‌ی زیست اجتماعی معاصر، پدیده‌ای نوظهور اما پرتبعات در حال گسترش است: فردِ پرادعای بی‌دانش که در پوشش مطالبه‌گری، اما بی‌سلاح معرفت، در میدان‌های عمومی جولان می‌دهد. این پدیده، برخاسته از ترکیبی مسموم از شهوت دیده‌شدن، ناتوانی در تحلیل ساختارهای اجتماعی و نهادی، و فقر شناختی نسبت به مرزهای معرفتی میان باور و ادعاست؛ عارضه‌ای که بیش از آنکه کنش سیاسی-اجتماعی تولید کند، صدا و سراب می‌افکند.

 

تفاوت اساسی و بنیادینی میان «belief» و «claim» وجود دارد. باور، مفهومی ذهنی و تجربی است که در اقلیم درونی سوژه می‌زید و لزوماً نیازمند اثبات نیست، اما ادعا، گزاره‌ای است با داعیه‌ی صدق بیرونی که نیازمند مبنای اپیستمیک، منطق استدلالی و پشتوانه‌ی داده‌محور است. آنگاه که مرز این دو مخدوش گردد، جامعه با سیلی از اظهارات سطحی، استنتاج‌های معیوب و داوری‌های شتاب‌زده مواجه می‌شود.

 

متظاهرِ مطالبه‌گر، به‌رغم پوشش پرسشگری و عدالت‌خواهی، معمولاً فاقد سازوکارهای پایه‌ای در تحلیل داده، تمییز مغالطات، یا آشنایی با منطق استنتاج است. او نه تنها فاقد سواد نهادی و درک دینامیک قدرت و تصمیم‌سازی است، بلکه نسبت به «اخلاق معرفتی» نیز بی‌اعتناست. در نتیجه، گفتار او به جای آنکه محصول «شناخت» باشد، برآمده از پریشانی شناختی، تفکر شتاب‌زده، و سوگیری‌های تأییدی است که خود را در قالب فریاد، خشم، و کلی‌گویی‌های اغواگر نشان می‌دهد.

 

این رفتار، در چارچوب نظریه‌های خطای شناختی، یک کنش غریزی و تکانشی تلقی می‌شود که با نادیده‌گرفتن پیچیدگی‌های مسأله و ساده‌سازی فریبنده، برای خود هویتی کاذب می‌سازد؛ در حالی‌که در باطن، به انهدام سرمایه‌ی نمادینِ خویش کمک می‌کند. بدین ترتیب، کنشگری که روزی داعیه‌ی بیداری داشت، در سپهر عمومی به «هوچی‌گر»، «دلال رسانه‌ای» یا «مفسر بی‌مبنا» تنزل می‌یابد؛ زیرا بدون زره دانایی، در میدان حقیقت‌جویی تاب نمی‌آورد.

 

در برابر این پدیده، نقاد واقعی نه فریاد می‌کشد، نه نمایشی از شجاعت را در لفافه‌ی شعار عرضه می‌کند. او ساکن در سپهر نظام‌مند تفکر، آشنا با تفکیک مفاهیم، حساس به استناد و آگاه به لوازم اپیستمولوژیک ادعاست. چنین کنشگری، پیش از مطالبه‌گری، مطالعه‌گر ساختارها، سازوکارها و حدود تأثیرگذاری خویش است و می‌داند که بدون درک نسبت‌ها و گره‌های نهادی، هر نقدی یا بی‌ثمر است یا مخرب.

 

همچنان‌که در چارچوب «اخلاق نقد» آمده است، نقد بدون شناخت، نه فقط ناعادلانه، که خنثی‌کننده‌ی ظرفیت‌های اصلاح است. و هر که بدون درک از «تراز نیروها»، «جریان منابع»، و «مکانیسم‌های تصمیم»، داد سخن سر دهد، در بازی قدرت بدون فهم قدرت، صرفاً در بازتولید همان هژمونی ناتوان، شریک جرم است.

 

از این‌رو، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند بازتعریف کنش‌گری هستیم؛ نه کنش‌گری پرهیاهو، بلکه آن نوع از کنش‌گری که بر دانش نهادی، شجاعت شناختی، التزام به صداقت استدلالی و فروتنی معرفتی تکیه دارد. تنها چنین کنش‌گری است که می‌تواند در جامعه‌ای پرمخاطره، چراغی برافروزد و نه هیزمی بر آتش گمراهی بیفکند.

 

کیوان دارابخانی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.