سایهروشنهای وفاداری تحمیلی؛
بازخوانی دیالکتیک تهدید و تسلیم در مناسبات سیاستمداران ایرانی با قدرتهای متخاصم

در سپهر پرتنش سیاست بینالملل، آنگاه که استقلال تنها به مرزهای جغرافیا محدود نمیماند و در هویت سیاسی و ارادهی ملی جلوهگر میشود، برخی کنشگران سیاسی، خواسته یا ناخواسته، در مدار وابستگی فکری و ذهنی به قطبهای قدرت خارجی قرار میگیرند. این وابستگی، گرچه ممکن است در لفافهی «عقلانیت دیپلماتیک» یا «تعامل سازنده با بلوکهای قدرت» توجیه شود، اما در واقع، ریشه در فروکاهی اراده و تحلیلهای مبتنی بر تسلیم دارد.
پدیدهای که میتوان آن را «سندرم استکهلم ژئوپلیتیکی» نام نهاد، حاصل فرآیند مزمن فشار، تهدید و تحقیر از سوی قدرتهای فرامنطقهای است. نتیجهی این فرآیند، ایجاد نوعی دلبستگی پنهان و ناآگاهانه به همان قدرتهاییست که در ادبیات رسمی، خصم و تهدید تلقی میشوند. این سندرم در میان برخی نخبگان سیاسی داخلی و حتی حلقههای فکری فرامنطقهای، به شکل دفاع از جایگاه سلطهگرانه قدرتهای خارجی، و پذیرش نقش فرودست در معماری نظم جهانی ظهور مییابد.
در این میان، ورود برخی گفتمانهای بیگانه و چارچوبهای فکری وارداتی به فضای تحلیلهای راهبردی کشور، بدون گذر از پالایش انتقادی و بدون انطباق با مقتضیات بومی، نشان از نوعی شتابزدگی در پذیرش اقتدار بیرونی بهعنوان «مرجع دانایی سیاسی» دارد. این روند، بهجای تعمیق گفتمان ملی و تقویت عقلانیت استراتژیک مستقل، موجب تضعیف روحیهی خودباوری و بازتولید نسخههای نرم سلطه در سپهر دیپلماسی جمهوری اسلامی میگردد.
آیا زمان آن نرسیده است که بهجای تقلیل سیاست خارجی به بازی در زمین قدرتهای رقیب، با تکیه بر داشتههای تمدنی، ظرفیتهای بازدارندگی، و هوشمندی چندلایهی ایرانی، مسیر کنشگری فعال، مستقل و غیرهمپیوند را در نظم جهانی دنبال کنیم؟
هشدار این یادداشت به آنان است که بهنام مصلحت، در مسیر نوعی وابستگی نرمافزاری گام میگذارند. زیرا این مسیر، در نهایت به انکار تدریجی استقلال ملی و استحالهی مفهومی از درون منجر خواهد شد. اگر استقلال، صرفاً در سخن و شعار باقی بماند، دیری نمیپاید که در ذهن نخبگان نیز رنگ ببازد.
فرجام این تأمل ژرفنگرانه، نه نقطهی سکوت، بلکه آغاز فراخوانی است برای بازتعریف بنیادین در منظومهی فهم سیاسی؛ دعوتی به گسستن از چارچوبهای فکری استیجاری، به بازیابی روح استقلال در ساحت نظر و عمل، و به بازآرایی هندسهی کنش راهبردی بر مدار عقلانیتی برخاسته از بطن تاریخ، جغرافیا و هویت ایرانی. این، نه صرفاً یک انتخاب سیاسی، بلکه ضرورتی تمدنی است؛ ضرورتی برای آنکه سایهروشنهای وفاداری تحمیلی، جای خود را به آفتاب ارادهی مستقل و عزتمحور ملت بسپارد.
کیوان دارابخانی
برچسب ها :تحلیل سیاست خارجی ایران ، دیپلماسی و استقلال ملی ، سندرم استکهلم در سیاست خارجی ، نخبگان سیاسی و وابستگی ذهنی ، نقد گفتمان سلطهپذیری
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰