وارثانِ فراموشی؛ آنان که شهر را میسازند، بیآنکه دیده شوند

شهر که بیدار میشود، خیابانها که جان میگیرند، ساختمانهای مغرور که در روشنای صبح قد علم میکنند، کسی از آنان که شب را به روز رساندهاند، چیزی نمیپرسد. هیچکس سراغی از دستهایی که با سکوت، نظم را در شریانهای شهر جاری میکنند، نمیگیرد. چشمانی که در تاریکی بیدار میشوند، قامتهایی که در سرما و گرما خم میشوند، و قدمهایی که بیصدا، خاک از چهرهی شهر میروبند، نامی ندارند.
رفتگران، مستخدمان، کارگران بینام؛ مردان و زنانی که زندگی را پیش از دیگران آغاز میکنند، اما هرگز در قابهای رسمی دیده نمیشوند. آنان که دستهایشان بوی زحمت میدهد، که پینههایشان زبان دارند اما شنیده نمیشوند، که سهمی از قدرت و سیاست ندارند، اما بار تمدن را بر دوش میکشند.
شهر، برای آنان که نام دارند، نور دارد، خیابانهای تمیز دارد، ساختمانهای باشکوه دارد. اما برای این بینامها، چیزی جز سایه نمیماند. در ستایشهای بلند، در جشنهای رسمی، در محاسباتِ سردِ قدرت، جایی برای آنان نیست. سیاستمدارانشان نمیبینند، مدیرانشان نمیشناسند، و آنانی که از زحماتشان بهره میبرند، از کنارشان میگذرند، بیآنکه حتی لحظهای درنگ کنند.
اما اگر روزی پا از کار بکشند چه؟ اگر صبحها، خیابانها غرق زباله شوند، اگر میزهای پرزرقوبرقِ ادارات، خاک بگیرند، اگر بانکی که پذیرای مشتریان است، در سکوتِ غبارآلودِ خود، بیجان بماند، آنگاه آیا کسی یادشان خواهد کرد؟ یا تنها نبودنشان، جایشان را فریاد خواهد زد؟
شاید هیچگاه سهمشان از زندگی، فراتر از یک لقمه نان حلال نباشد. شاید سرنوشتشان این باشد که در خاموشی زحمت بکشند و در خاموشی فراموش شوند. اما تاریخ باید بداند که شهر، بدون این بینامها، فرو خواهد ریخت. باید بداند که گاهی، آنانی که دیده نمیشوند، پایههای واقعی تمدناند.
کیوان دارابخانی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰